محمد مهدی حاتمی؛ مهدی دهباشی
دوره 10، شماره 40 ، دی 1393، ، صفحه 7-36
چکیده
نتایج فلسفی حاصل از تعبیر کپنهاگی مکانیک کوانتوم، از جمله طردِ رئالیسم، نفی علیت، فقدان تعیّن در حوادث اتمی و ... نوعی شکاف و دوپارگی را بین فیزیک کلاسیک و فیزیک کوانتوم، موجب میشود. در مقالهی حاضر، ضمن نمایان ساختن این شکاف، با تکیه بر ابطالگرایی پوپر و لوازم و لواحق آن، علاوه بر پاسخ به برخی از دعاوی عمدهی مکتب کپنهاگی، نشان ...
بیشتر
نتایج فلسفی حاصل از تعبیر کپنهاگی مکانیک کوانتوم، از جمله طردِ رئالیسم، نفی علیت، فقدان تعیّن در حوادث اتمی و ... نوعی شکاف و دوپارگی را بین فیزیک کلاسیک و فیزیک کوانتوم، موجب میشود. در مقالهی حاضر، ضمن نمایان ساختن این شکاف، با تکیه بر ابطالگرایی پوپر و لوازم و لواحق آن، علاوه بر پاسخ به برخی از دعاوی عمدهی مکتب کپنهاگی، نشان دادهشده که میتوان با یک تعبیر فلسفی مناسب، شکاف فوقالذکر را ترمیم و بار دیگر وحدت رویه را به فلسفهی فیزیک بازگرداند.
مهدی دهباشی؛ مرضیه رضاییان
چکیده
زمانی که انسان شروع به شناخت خود میکند و به تواناییهای وجودی خویش واقف میشود، گویی مسئولیتی بر دوش او قرار دارد که میباید خود را از مرتبة دون انسانیت به مرتبة بالا سوق دهد. این سیر، برای کییرکگور با کمک خصلت بارز آدمی یعنی ترسآگاهی امکانپذیر است: فرد همواره در اندیشه و دلهرة کیفیت انتخاب خود است و این دلهره او را در کسب بهترین ...
بیشتر
زمانی که انسان شروع به شناخت خود میکند و به تواناییهای وجودی خویش واقف میشود، گویی مسئولیتی بر دوش او قرار دارد که میباید خود را از مرتبة دون انسانیت به مرتبة بالا سوق دهد. این سیر، برای کییرکگور با کمک خصلت بارز آدمی یعنی ترسآگاهی امکانپذیر است: فرد همواره در اندیشه و دلهرة کیفیت انتخاب خود است و این دلهره او را در کسب بهترین گزینشها که میتواند خویشتن فرد را هر چه بیشتر نمایان کند هدایت میکند. برای مولوی نیز انسان با داشتن قوة اندیشه و تفکر که ممیز او از دیگر جانداران است و با کاربرد صحیح آن میتواند نه تنها نسبت به خود، بلکه به دیگر امور نیز معرفت حاصل نماید. در متن حاضر سیری را طی میکنیم که ابتدا به مبحث انسان از دید هر دو اندیشمند میپردازد تا با شناخت و دانستن مراتب روحی افراد بدانیم برترین خصلت آدمی که میتواند او را در شناخت هر چه بیشتر یاری رساند چیست. در عین حال به عواملی مانند خلوتگزینی و خودآزمایی و به امتحان سپردن خویش که میتواند ممد فرد در رسیدن هر چه بیشتر به من اصلیاش باشد پرداخته میشود.
مهدی دهباشی
چکیده
با اینکه هگل هیچگاه عظمت فکری کانت را نادیده نگرفته و او را به بزرگی یاد می کند ولی به طور مستقیم و غیرمستقیم به نقد افکار کانت پرداخته و معتقد است که فیخته اصول فکری کانت را به شکل و قالبی انتزاعی ارائه میدهد. وی اصطلاحاتی که کانت در فلسفه خود مورد استفاده قرار داده را مخدوش و روش فلسفی او را به نوعی روش روانشناختی میداند تا روشی ...
بیشتر
با اینکه هگل هیچگاه عظمت فکری کانت را نادیده نگرفته و او را به بزرگی یاد می کند ولی به طور مستقیم و غیرمستقیم به نقد افکار کانت پرداخته و معتقد است که فیخته اصول فکری کانت را به شکل و قالبی انتزاعی ارائه میدهد. وی اصطلاحاتی که کانت در فلسفه خود مورد استفاده قرار داده را مخدوش و روش فلسفی او را به نوعی روش روانشناختی میداند تا روشی فلسفی. فلسفه کانت از نظر هگل فلسفه جامعی است دربارة فاهمه و پیش درآمدی مناسب برای فلسفه است. فلسفه طبیعت کانت رضایت بخش نیست و نامتناهی بودن زمان و مکان معقول به نظر نمیرسد.
این نکته نیز گهگاه مورد انتقاد هگل قرار میگیرد که کانت اعتبار شناخت را با شناختن قوای آن منوط میکند همانند کسی که قبل از رفتن در آب میخواهد شنا کردن را فراگیرد. کانت، از نظر هگل، با شیوهای تجربی به شرح عقل میپردازد و حدود و قغور آن را مشخص مینماید، شیوهای که خود عقل در آن نقشی ندارد و جای آن خالی است. بهطور کلی هگل واژههای کانت همچون Noumenon را بیمعنا، نقد خرد ناب او را فاقد نتیجه معقول، فلسفه اخلاق وی را صورتی بیمحتوا و فلسفه، دین او را ذهنی و فاقد هرگونه موضوع عینی معرفی مینماید. این نکته که هگل تا چه حد در نقدهای خود در این زمینه توفیق یافته، نیاز به مقالات متعددی دارد که ما در این مقاله تنها به نقد هگل در مورد تلقی کانت از مفهوم عقل، جدایی آن از دین باوری و تناقضات ناشی از نظریه او دربارهی شیء فینفسه میپردازیم و بیان موارد دیگر را به زمان مقتضی میسپاریم.